خروس بی سر
حدود هفتاد سال پیش، لیولد اولسون و همسرش کلارا در مزرعه شان در کلرادو زندگی عادی و بسیار معمولی ای داشتند. یک روز لیولد در حال سر بریدن مرغ و خروس هایشان بود و کلارا پرهایشان را می کند و تمیز می کرد. اما ناکهان اتفاق عجیبی افتاد که بیشتر به یک معجزه شبیه بود: از بین ۴۰-۵۰ مرغ و خروسی که آن روز سر بریده شدند یک خروس در برابر مرگ مقاومت کرد و ...
نمرد! منظورمان این است که این خروس بعد از آنکه سرش بریده شد همچنان زنده ماند!
همه مرغ و خروس ها روی هم افتاده بودند و یک خروس بدون سر با آرامش در حال قدم زدن در مزرعه بود!
لیولد و همسرش که از این اتفاق شگفت زده و شاید وحشت زده شده بودند خروس بدون سر را گرفتند و او را داخل قفس انداختند. تصورشان این بود که خروس احتمالا بعد از چند ساعت می میرد، اما فردا صبح که از خواب بیدار شدند دیدند که خروس بدون سر همچنان زنده است! لیولد که دیگر عقلش به جایی قد نمی داد ۴۰-۵۰ مرغ و خروسی را که کشته بود بار ماشین کرد و برای فروش به شهر برد و خروس سرکنده زنده را هم با خود برد. بعد از فروش گوشت ها لیولد به کافه ای در شهر رفت تا کمی استراحت کند و بعد با مردم در مورد خروس سر بریده اش صحبت کرد. مردم که حرف او را باور نمی کردند گمان کردند دیوانه شده است، اما لیولد خروس بدون سر را به آن ها نشان داد و باعث شگفتی همه شد.
اما مایک چطور بدون سر زنده مانده بود؟
زنده ماندن مایک علاوه بر مردم عادی، دانشمندان را هم شگفت زده کرده بود. نظر دانشمندان این بود که چاقو شاهرگ خروس را قطع کرده بود اما لخته خونی مانع از خونریزی و مرگ او شده است. همچنین با این که بخش زیادی از سرش قطع شده بود اما قسمت هایی از جمله یک گوش و ساقه مغزش باقی مانده بود. از آن جا که فعالیتهای اصلی مثل تنفس، ضربان قلب و … در مرغ و خروس توسط ساقه مغز کنترل می شود مایک توانسته بود بدون سر هم
مایک به سیرک می رود!
خبر این اتفاق عجیب در تمام منطقه پیچید تا اینکه یکی از روزنامه های محلی خبری در مورد این خروس نوشت و باعث شهرت بیشتر آن شد. دو هفته بعد، فردی به نام هوپ وید حدود ۵۰۰ کیلومتر از یوتا سفر کرد تا به دیدن این خروس بیاید. بعد از بررسی و اطمینان از شایعاتی که شنیده بود به لیولد و همسرش پیشنهاد وسوسه برانگیزی داد: او به آن ها پیشنهاد داد تا خروس بدون سر را در سیرک در معرض نمایش عموم قرار بدهند و از این راه درآمد خوبی کسب کنند!
لیولد و کلارا تا آن زمان مزرعه ای کوچک داشتند و زندگی ساده و متواضعانه ای داشتند. اما این پیشنهاد می توانست زندگی آن ها را به کلی دگرگون کند. آن ها پیشنهادش را قبول کردند و همراه با خروس بدون سرشان به شهر سالت لیک و دانشگاه یوتا رفتند. دانشمندان روی این
مرگ مایک
مردم شهرهای مختلف نامه های زیادی به لیولد و کلارا می نوشتند که همه شان مثبت نبود. برخی آن ها را به باد انتقاد گرفته بودند و کار آن ها را به نازی ها شبیه می دانستند. بعد از اولین تور، اولسن ها مایک، خروس بدون سرشان را به فینیکس آریزونا بردند و در آنجا بود که فاجعه اتفاق افتاد!
در بهار سال ۱۹۴۷ و بعد از ۱۸ ماه از زمان سر بریدن، ناگهان مایک مرد! شاید این اتفاق بالاخره آرامش را به مایک بازگردانده باشد اما مسلما برای خانواده اولسن اتفاق ناگواری بود و آن ها منبع درآمد و شهرت بسیار خوبی را از دست دادند.
خروس بدون سر چطور غذا می خورد؟!
وقتی در حال خواندن این داستان بودید احتمالا پرسشی که برایتان پیش آمده این است: اگر این خروس سر نداشته پس چطور غذا می خورده و ۱۸ ماه زنده مانده است؟ خب، بعد از آنکه خانواده اولسن متوجه شدند که خروس بدون سر منبع درآمد خوبی است تمام تلاششان را برای زنده نگهداشتن او انجام دادند. مایک سر نداشت، بنابراین نمی توانست خودش غذا بخورد. اما لیولد و کلارا غذای مایع و آب را مستقیما داخل مری مایک می ریختند. البته این کار را یک قطره چکان و با احتیاط کامل انجام می دادند و بعد گلویش را با یک سرنگ پاک می کردند!
شبی که مایک مرد آن ها داخل اتاق هتل خواب بودند که ناگهان با صدای سرفه مایک از خواب بیدار شدند. ظاهرا چیزی در گلوی خروس بدون سر گیر کرده بود و او در حال خفه شدن بود. آن ها سریع به دنبال سرنگ گشتند اما متوجه شدند که آن را در محل نمایش جا گذاشته اند. قبل از آن که آن ها وسیله جایگزینی را پیدا کنند مایک، خروس بدون سر داستان مرده بود!
منبع : www.eligasht.com